محل تبلیغات شما

خشـم، عصبـانیت، نااُمیـدی و ترس درونم داشت غلغل میکرد اون روز! اُستـاد نااُمیدم کرد و گفت ضعـف داری امـا نه خیـلی ساده. شایـد لحـنش ساده بود و کلـام ساده داشت امـا تـه تـه های حرفـاش غـول بزرگ نااُمیـدی بود که توی دخـتر از پس این برنمیـای بیخیـالش! جنش نگـاهش اصلاً امیدواری نداشت. به مرز جـنون ترس و نااُمیدی رسیدم ازاینـور عامل های شادی روزمرگی کمرنگ شده  بـودن، قشنگ اشک های کاسه ام لبریز شده بود نیـاز به یک تاچ ساده داشتم تا اشک بریـزم؛ اما وقتی داشتم برمیگشتم از سرکار 5شنبه ظهـری یهویی یـه خـانوم پیـری صـدام زد، خانوم خوشگلـه یه لحظـه بیـا، خـندم گرفت، انگـاری منو از وسط افکـارهای تیره رنگـم بیرون آورد،رفتم سمتش گفت سرم گیج میره میشـه بعد این خیـابون من رو رد کنی برم اون سمت؟ گفتم آره حتماٌ. وسطای راه گفت این کیسـه من رو بـازکن، میوه نذری هست خودم شستم دسته بندی کردم دارم میبرم جایی اینم سهم توعـه! یک نارنگی سبز رنگ، یک خوشـه انگـور قرمز رنگ بـود! نمی دونم یهویی چی شدش اونهمه خشم عصبـانیت و ناامید رفت. خیـلی شیرین میخندید حـاج خانوم! اون شدش استـارت اُمیدواری و حس شـادی روزانـه من. وقتی رسیدم خونـه باید وسایل جمع میکردم، توفـیق اجبـاری شد بـرای دور شدن از تهـران و تنـش هاش و آغوش پراز مهرو لطـافت پائـیزی! جالبتـرش ایـن بود بابـا همش اصـرار داشت من رانندگی کنم! شـاید میخواست کل افکـارمنفی ام دور بشـه. چـون میدونـه به شدت حسـاسم روی رانندگی و معتقـدم باید تمرکزت فقط روی این مسئلـه باشـه و مابقی چیزارو فرامـوش کنی و قـانونمنـد رانندگی کنـی وقتی رسیدیم همه رفتن سراغ عکـس انداختن و چیـدن میـوه خیـلی لذت داره یه دونـه خرمالـو بچینی و بشینی همونجـا بخوری یـا اَنـار دون سیـاه : ))) ولی ولـی من ترجیـح دادم با درخت و گلا خلـوت کنم و بعـدا سراغ لذت چیدن میوه ها بـرم ، سریـعاً ست بلیـز شلواز قرمز خرگوشی پـوشیدم و خودمو خلـاص کردم از سـاعت و موهـامم پریشـون کردم و رفتم شـروع کردم به آب دادن درخت و بـوتـه به دیـوارای استخـر تکیـه دادم و همینجوری آسمون ُ نگـاه میکردم تـا چشم کـار میکنـه آسمونـه خداست چقـدر بزرگ این دنیـا آخه !درختـا دارن یواش یواش برگ هاشون ُ از دست میدن دونـه دونـه نگـاهشـون میکردم، آب می دادم و مثـل بچگی ها باهـاشون حرف می زدم! کی فکر میکنـه یـه آدم جدی اینقـدر سرخوش باشـه؟ یـا کی میدونـه چقدر لبـریزم از حرف و احساسات این روزا. شایـدم دلنگـرونی هام زیـاد شده بعـد ازدواج آرش خیـلی رسمـاً تنهـام تـوی خونـه! توی این پـنج مـاه خیلی سرخودمو شلـوغ کردم تـا یادم بـره ولی برادرت دیگـه ازدواج کرده قبـول کن، آرزو! هرچـند یک خواهر جدید آورده، خوبیـم، خوشیـم ولی یه سری روزا رسما نیستن، خونه ساکتـه! شایـدم این یک امتحـان کوچیـک برای پرواز توعه،آرزو ! ایـن چـند روز حـال و هوای اینجـا معرکـه بـود، بقدری که فـول شارژ شدم، می رفتم روی دیـواره های استخـر ، سعی میکردم تعـادلمُ حفظ کنم و حرکـاتایی که یاد گرفتمو انجـام بدم، آرش میخندید میگفت آی بیوفتی تو استخر ، قندیل ببندی، اونموقع بت میگـم حرکات قدیرژآنگولریت رو بغل استخر نزنی! راست میگفت،هوای اونجـا سرد بود ولی خب اونقـدر دیوونه هستم که توی این سرما توی آب هم بیوفتـم لذت ببرم! آخرشبـا روی تخت دراز میکشیـدم و خیـره می شدم به آسمونش و هیچ صدایی نبود هیچی ! فقط من بـودم و افکـار پرسـروصدای من و البتـه صدای سگ هارو هم گهگداری شنیده می شد.  زودتر از همـه بیدار می شم مثل همیشـه، دور خودم می چرخـیدم،میچرخیـدم آواز می خوندم و بعـدش دراز میکشیدم فقط روی چمـنا، زیر آفتاب گیسـوانمو پریشـون میکردم و شونـه می زدم و کتاب میخوندم انـار می چیـدم و دون می کردم چقـدر لذت داره! کـاش میشد 2 روز میشـد 2 ماه نه، 2سـال . دوست دارم یک دوره از زندگیمو دور از شهر زندگی کنم، هیزم جمع کنیم برای شومینـه خونـه، میوه خودت بچینی، صبح ها گل بچینی برای روی میز ناهار خوری آخ خدا چقدر طعم زندگی زمینـیت شیـرینـه! این چـند روز آهنگ های قدیمی آریـان، دختر ایرونی و بقول بابام آهنگ" تو به دلقک نمیخندی" می ذاشتم . چقدر بلال و سیب زمینی آتیشی می چسبـه چسبـید! خیلی هم چسبیـد این چـند روز "دور بودن" نیـاز بودم!

آره وقتی لبـریز بودم از نااُمیـدی ،معجـزه اومد دستـامو بست بـُرد وسط بهـشت و نشـوند تـا بخنده چشـم هام بـازم ،خیلی تلـاش کرد تلخی  و سختی هارو یـادم بره

و حـالا دوبـاره وقت برگشـت به تهـران هست، و یک شـروع دوبـاره برای دخـتر ِ سرسخت، تلـاشگر . ماجـراجـوی قصـه :)

 

 

دلـم،سرزمیـنی پُر از قـهوه، رقص، سـاحل و جنگلهای بزرگُ می خواهـد...

شب هـای بـارونی پـاییـزی مـن

شکلآت تلخ از صندوقچـه خاطرات

یک ,روی ,های ,روز ,توی ,ساده ,چـند روز ,که توی ,درخت و ,توی این ,دادم و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها