محل تبلیغات شما

دنبـال خریـدن یک مـاهی بـودم بـرای اُتـاقم! میدونی تا وقتی اینجـا هستم نمیتونم اسم داشتن یک عدد هاسکی رو بیـارم از پرنـده هاهم میترسـم! خب درنتیجـه فقط یک مـاهی میتونـه این حجـم تنهاییمُ پرکنـه آخرشب ها بزارمش گوشـه میز بغل تخـتم و اسمشو بزارم "جـرویس" و باهاش حرف بزنم! خب امروز رفتم برای خریدنش اقـدام کنم یک مغازه پرمـاهی پیدا کردم انگـاری وسط اقیانوس بودم همه نوع ماهی ریز و درشتی بود وای داشتم دیوونه میشدم از این حس ناب. مثل یک نوشیدنی گرم توی هوای سرد حال دلمُ معرکـه کرد! دوست داشتم یه دونه نارنجیشُ انتخاب کنم! از فروشندش پرسیـدم کـه اینـا توی تنگ هم میشـه نگهداری کرد؟ گفت نه اینـا همشـون آکواریومی هستن نمیشـه! خب من الـان نمیتوم مسئولیت یک آکواریوم  رو داشتـه باشم! فقط میتونم یک ماهی کوچولو رو به فرزندی قبـول کنم! همچیـن قلبم به درد اومد از نخریدن ماهی همینجوری داشتم پیاده رو ُ برمیگشتم که نفهمیدم جلوی یک گلفروشی وایستادم! چی می دیدم؟ گل آفتابگردون؟؟؟؟ پیـداش کردم. مثل شیـری که طعمـشُ پیدا کرده جهیـدم توی مغازه . اصلاً یادم نمیاد چقدر پول برداشتم امروز اومدنی بیرون ولی توی مغازه هم یادم نمیاد چندتا شاخه گل همینجوری برداشتم . یک سبد گلـم دیدم که پر گل آفتابگردون بود با گل های سفید و بنفش با برگ های سبز توی سبد قهوه شکلاتی رنگ! اونجـا دلم خواست اگر روزی عامل شادی اومد خواستگـاریم، توی پاییز باشـه و سبد گلـم پر گل آفتابگردون باشـه . بخاطر نمادی که داری اصـرار دارم! ولی فکرکن با پرویی تمام وقتی خواست وقت خواستگـاری بزاره بگی لدفن گل هاتون آفتابگردون باشـه! طرف هم میگـه ببین نه ببـاره و نه بدار ، سر دست گل خریدن داره دستور میده! این زن زندگی نیست و پدر منو درمیاره و الفرار، دیگـه محـو میشـه!خب  همه اینـا بستگی داره به دانش و علـاقـه عامل شادی به گل که بدونه چرا آرزوی قصـه اینقدر دوست داره این گل رو .! خلـاصه خیـال بافـی رو بیخیـال شدم، حالا دست گل خواستگـاری ما آفتابگردون نشـه که دنیـا تموم نمیشـه، فعلـاً یک عدد خودمو دارم برای خریدنش! گل هارو خریدم و داشتم نغمـه "گل آفتاب گردون" رو زمزمـه میکردم و برگشتم خونـه توی گلدون چیدمش و همینجوری صدای آهنگشُ زیاد می کردم .! اونقـدر خوشحـال شـدم کـه یادم رفت یک ماهی بخرم برای تنهایی اتـاقـم . :)

دلـم،سرزمیـنی پُر از قـهوه، رقص، سـاحل و جنگلهای بزرگُ می خواهـد...

شب هـای بـارونی پـاییـزی مـن

شکلآت تلخ از صندوقچـه خاطرات

گل ,یک ,رو ,توی ,آفتابگردون ,داشتم ,یک عدد ,یادم نمیاد ,گل آفتابگردون ,توی مغازه ,عامل شادی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها