محل تبلیغات شما

حس من به بـاشگـاه، مثل سفـر در زمـانه.آره جدی میگم باور کنید!مثلاً حس نمیکنم اینجـا 2019 هست و عصر تکنولوژی. حس میکنم رفتم 2 قرن پیش، و تجسـمم اینِ اینجا کوهستـان چی جـو هسـت،همگـی لبـاسای سفید به تن داریـم و یک مربی کارکشـته داره تمرین می ده برسیـم به قدرت جسمانی صـد در صـد و بریـم برای رویـارویـی با تمامی مشکلات و ناحقی ها!از اون پیمـان های قدیمی هم داشتیم که هیچ کجا از این فنون رزمی استفاده نکنیم مگر زمانـی که حقی ضـایع شده .!

اما هنـوز سنسی اصـرار داره من رمانتیک ام. میگفـت اولیـن چیز توی رزمـی حس و حـال هست . میگفـت حرصـتو توی چشمـات میخوام ببینم، قدرتو توی دست و پاهات می خوام ببینم. دیـروز با چـوب روبـه روم ایسـتاد گفـت حالا کاتارو تمرین میکنیـم، میگفت تک به تک تکنیکـاش دفـاع و حمله هست، مثلاً به سمتم میومد، با یک ضربـه پا به کتفـم بـاید با دستم ردش میکردم ضربشُ. اولش جـا میمونـدم، یادم میرفت ولی به مرور و ضربه خوردن های پیاپـی ،فهمیـدم!کی فکرشُ میکرد، آرزو، همون دخـتر نازک نـارنجی ُ لوس بخواد بیـاد رزمی کـارکنه! کی دلشُ اینقـدر شـدش که تصمیم گرفـت تو بیـن همه این مشغله هـا و نازک نارنجی بودنش بیـاد سمت رزمی، قـوی تر کردن قدرت روحیش قبول ولی جسمشو قوی تر کنه، برای چی؟ شاید میخواد بره سمت جنگیـدن با مشکلات و همه اونـایی که تنهاش گذاشتن و دلش ُ شدن شایدم میخواد اونقدر قدرت جسمُ روحشُ بالا ببره تا برسه به آسمون چی شد رو نمی دونم ولی میدونم شد و من راضی ام و حال دلم خوب ِ خوبـهدیروز سنسی میگفت این مسـابقـه دیگه کشـوری هس آرزو. رمانتیک نبـاش؛اینجـا میخوام بهتـرین تلـاشتو ببینم، جــز طلا رو گردنت هیچی قشنگ نیست. اونقدر سنگین کارکرده بودیم، کش موهام شل شده بود و موهام پخش شده بود دورم، لباس فرمم یکمی نامیزون شده بود سنسی اومد شونه لباسامو مرتب کرد، عشق دیدم توی نگاهاش یک عشق اُستادی که دوست داره نزدیکش کنه به موفقیت. گفتم؟ بهم میگفتن تو بـاید داور مسابقات بشی،این فقط به استایـل تو میاد!(دوتـا مربی دارم، یکی کاتا، یکی کومیته هرجفتشـونم نظرشون همینه!) وقتی به بیتـا گفتم اینو، میگفت آآآآره، تو خیلی عدالت بخشیـت عالیـه! باید بری راست میگـه. بخودم اومدم دیدم واقعنا چقـدر قشنگـه داور مسابقات بودن،مخصوصا داور مسابقات بین الملی!آه خدای من بی نظیره!من همون دختر قصـه ام کـه دوست داره همه چی رو یـاد بگیـره، چـندشغله بودن، چند حرفه بودن براش تو اولویتـه. شاید برای من این عالی باشـه ولی من شبیه هیچ کدوم از آدم ها نیستم، شاید بخاطر همینـه تنهام و نمیتونم ازاین تنهایی دست بکشـم کامل. آره یک حرفه جدیدتری باید به دست بیـارم! حس حال دیروز رو همچنان خریدارم! مخصوصا موقـع جریمـه. 100 شنـا می رفتیم، سنسی دوبـاره با چـوب پشتمون بود، البته به مراتب بچه ها کم وزن بایـد روی کمرهامون می نشسـت و ما تعادل رو حفظ میکردیم. بچه ها اینجـا صداشون درمیومد، میگفت بسـه بسـه شماها دخترید؟ اینقـدر از نقص دست و کمر ُ پا میگید. شماها حتی هنوز یک زایمانم نداشتید که! البته بعـدش داشت از لیست بچه هایی میگفت که استثنـا هستن، منم جز اونـا بودم، میگفت خوب نرمش میکنی سرسختانه داری تلـاش میکنی برای یادگیری. ! توی کیباداچی می شستیم و سنسی با ضربه های محـکم به پاهامون حمله میکرد. هرکی سهمش بیستـا ضربه بود!من همیشه حس میکردم رزمی برای دختر جسمش رو مردونه می کنـه، ولی الـان درعین ظرافت من قدرت رو دیدم سبکی قدرت داره خودشو به نمایش گذاشته در جلد من!

هیچ می دونستید بهترین ورزش برای بانوان کاراته هست؟ حتی بعد زایمان هایی که داشته باشن بازم میتونن به حالت جسمی دخترونشون برگردن اگر سال ها کاراته کارکرده باشن؟ آیـا ایمان نمی آوردید؟ قطعاً روزی خواهد رسید که چروکیـده می شوید و میگفتید کاش می دانستیم و آن روز به شما خواهند گفت، آیـا روزی یک پیغام رسان نفرستاده بودیم برروی زمین تا بشما بشارت دهد؟

آخر کلاس روی تامی ها دراز کشیدم باز و چشمامو بستم و خندیدم از تـه دل. دلم الآن حالش خوبـه. دیگـه پریشون نیستم. میدونم چی میخوام از زندگی. چشم هام سردشـون بـود ولی با حرف استاد انگـار یک آتیش توشون روشن شد که دست و پای سردمم گرم کرد. بعد تموم شدن کارمون، گروه بعدی با موسیقی شروع شد، هیپ هاپ بودن، رقصـشونو دوست دارم،رقص خوبـه، دوسش دارم هنوزم ولی هیچوقت پشیمون نمیشم از انتخاب این فیلد! آهنگـاشونو، همینطوری زمزمه وار باهاش میخوندم و سمت رختکـن رفتم، وقتی داشتم گـی رو درمی آوردم، بدنم کاملا مشخص بود یهویی دست یکی رو شونم بود گفت وای چقـدر قرمز شده بدنت، فردا حتما کبود میشی، سنسی خیلی سخت گرفت بت امروز. خندیدم و گفتم حـالا وسط سبـزی روح وجـودم، پر گل سرخ های عشق از جنس رزمی کاشتـه شده!

این شـد من غـار تنهایی دومم رو پیدا کردم.

حالا دیگـه بعـد بالآ بردن قدرت برنامه نویسیم،تدریس ، درس خوندن برای کنکور ارشد و یاد گیری زبان جدید ام برای پرواز به دنبـال یک شغل جـدیدم البتـه کاراته شغل نیست، درست مثل تدریس زبان و برنامه نویسی. اینـا عشق بازی من با دنیـاست ولی یک شغل جدیدی دارم پیدا میکنم؛ جایی که حسابی دنبالمن، سرمایه ایی که خودم به دست میارم، شاید یک روز با سرمایه و ثروت پدرم قابل مقایسـه باشـم به تنهایی! حالا میتونم امپراطوری خودمو تاسیس کنم 

زندگی جریـان داره و من شدیدا دارم باهـاش عشق میکنم!

+ اُوج هنرنمایی دوست ِژآپنی جان رو ببینیـد~ClicK~

دلـم،سرزمیـنی پُر از قـهوه، رقص، سـاحل و جنگلهای بزرگُ می خواهـد...

شب هـای بـارونی پـاییـزی مـن

شکلآت تلخ از صندوقچـه خاطرات

رو ,یک ,ولی ,قدرت ,حس ,میگفت ,شده بود ,داور مسابقات ,دست و ,بچه ها ,با چـوب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها